مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
خانه سبز ماخانه سبز ما، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

مهربد مشهدی نژاد

مرد کوچک مهربان

ماهی که گذشت

سلام عزیز مامان و بابا امروز که آخر بهمنه میخوام از کارای بامزه ای که توی سیزدهمین ماه زندگیت داشتی بنویسم علاقه مندیهات به این شرحه: از بین خوردنی ها کیک خامه ای،مرغ،سیب زمینی سرخ شده،ماکارونیو موادش ،آش هایی که با سبزی درست میشن ،غذاهای تند و ترش،گردو و پسته و کلا سفره بهم ریختن و با قاشق به بشقاب زدن رو که دیگه حرفه ای انجام میدی ....دمپایی و کفش رو هم تا گیر بیاری مستقیم میزاری دهنت از بین افراد همچنان عاشق بچه ها هستی و وقتی هم باهاشونی حسابی بازی و فضولی میکنی از بین سرگرمی ها هنوز کارتون ،برنامه های پنگول و عمو پورنگ رو خیلی دوست داری و توی مجلات که عمو رو میبینی بهش اشاره میکنی و کاملا میشناسیش .تاب بازی رو خیلی دوست داری و...
30 بهمن 1391

مسابقه...مسابقه....

سلام دوستان گلم دوست عزیزم مامی آوید جون من رو به یه مسابقه وبلاگی دعوت کرده .ممنونم مامی عروسک کوچولو و اما سوال مسابقه......واسی چی برا دلبنداتون وبلاگ درست کردین؟؟؟؟ منم در ابتدا مث خیلی از مامانای دیگه واسه ثبت خاطرات و روزاهای کودکی مهربد جونم این وبلاگ رو درست کردم و فکر میکنم که در آینده مهربد و کلا هر کدوم از بچه هایی که وبلاگ دارن واسه ثبت کودکیشون از این کار ماماننشون خوششون بیاد و اما دلیل مهم دیگری که واسه این کار داشتم بیماری cfبود که مهربد هم از سه و نیم ماهگی درگیرشه و دوست داشتم و دارم که از طریق وبلاگ مهربد جونم هم خودم اطلاعات مفیدی درباره این بیماری بدست بیارم و هم اگه کسی خواست در حد توان و دانسته هام بهش کمک کنم و ت...
19 بهمن 1391

ماجراهای دیلم....

سلام سلام ما دیروز رفتیم بندر دیلم و کلی هم خوش گذشت جای همه خالی بود و اما شرح دیروز من ساعت ۶ صبح بیدار شدم و بعداز این کارا    تصمیم گرفتم کیک درست کنم چون توی هوای سرد با چایی خیلی میچسبه خلاصه کیک درستیدم و بعد شما و بابایی از خواب بیدارشدین و همه آماده شدیم و رفتیم خونه آقاجون .چون همون طور که قبلا هم گفته بودم مهمون آقاجون بودیم به مناسب عقد عمو هادی .(خوبه این برادر شوهری زن گرفت که ما یه ناهار و شام بیافتیم )خلاصه بگم که همه آماده رفتن شدیم واما کیا بودیم همه بودند جز غایبای همیشگی ......خاله ها و دایی و مامان جونم که دعوت بودن ساعت ۱۰:۳۰ راه افتادیم سمت دیلم و ساعت ۱۱:۳۰ اونجا بودیم توهم که مث همیشه توی ماشین خوابت برد و ...
14 بهمن 1391

می خوایم بریم جشن...

سلام. ظهر میخوایم بریم توی خونه خلاقیت و بازی لی لی که متعلق به خاله ساره جونه ،چون جشن میلاد پیامبر و امام جعفرصادقه ،و فردا هم که خونه خاله شهناز که همسایه مامان جون میشه جشنه، وقتی از دوتاش برگشتیم خاطراتش رو مینویسم برات عزیزم .الان هم من دارم کارای خونه رو میکنم و تو هم خوابی.پس تا فرداشب......... بعدا ادامه نوشت:خاله اومد دنبالمون . رفتیم کمک برا تدارکات جشن و تو هم کمی نق نقو و همش بغل من و در آخر هم توی بغلم خوابت برد. جشن خوبی بود و جای بقیه کوچولوها خالی ..راستی خاله هم که دستگاه حباب ساز آورده بود و روشن کرده بود منم تورو بردم و خیلی با حبابا بازی کردی و خوشت اومده بود. اینم عکست که از بس نق زدی خوب نیافتاده   روز میلاد ه...
9 بهمن 1391

تولد کفشدوزکی مهربد جون

سلام عزیزان.خدا رو شکر تولد کفشدوزک کوچولوی من مهربد جون هم به خوبی و خوشی برگزار شد من میخوام توی این پست وسایلی رو که برا تولدش آماده کرده بودم بزارم تا هرکدوم از دوستان عزیز خواسن ازش استفاده کنن.چون که من خودم خیلی زیاد از دوستان مجازیم ایده های خوب گرفتم مخصوصا از ژورنال دنیای نفیس که ممنونم از همشون. مهربد عزیزم که میخواد به مامان کمک کنه کارت دعوت کفشدوزکی...به ترتیب مراحل کلاه تولد کفشدوزکی خوش آمد گویی کفشدوزکی نوش جان شام چند مدل کفشدوزک دفتر یادگاری عدد ۱ کفشدوزکی ساعت تولد کفشدوزکی کارت تشکر کفشدوزکی happy birthdayکفشدوزکی لباسهای نوزادی مهربد جونم ...
1 بهمن 1391
1